نيكا عشق مانيكا عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

دخترم هستي من

این روزها...

سلام عشق کوچولوووووووووووووو  خوشگلم هر چی میگذره علاقه ام نسبت بهت بیشتر میشه و هر روز خدارو شاکرم که همچین فرشته ای بهم داده خدایا شکرت خدا جونم ممنونم... وقتی به دنیا اومدی من یه کوچولو افسردگی زایمان گرفتم ولی خدارو شکر الان خیلی خوبم و در کنار تو و بابایی احساس ارامش و خوشبختی میکنم.  این روزا بیشتر خونه بودیم وجایی خاصی نرفتیم ولی هوا خیلی خوب شده و ازاین به بعد میخوام هرروز  ببرمت بیرون  جتی شده روزی 1 ساعت. وااااااااای مامانی عاشق شعر یه روز یه اقا خرگوشه ... و یه دونه اهنگ لالایی هست که خیلی دوست داری و تا اونو نگذارم نمیخوابی ... چند روز پیش اومدم لواشک بخورم دیدم همینطور نگام میکنی گفتم حتما از پلاس...
5 خرداد 1393
1058 13 24 ادامه مطلب

ما اومدیم...

سلام خوشگلم سلام نفسم  سلام نازنازی که اینقدر بلا شدی  سلام دوستای مهربونم از همتون ممنونم واقعا خیلی با محبت هستین الان کلی نوشتم با هزار زحمت بعد نمیدونم دستم به چی خورد پاک شد ولی اشکال نداره دوباره مینویسم ... دختر نازم این روزا حسابی شیرین شدی شیرین که چه عرض کنم داری نوچ میشی  مدام در حال ذوق کردنی یا داری میخندی هزار ماشاا...  دیگه کم کم داری فوضول میشی به همه چی دست میزنی چند روز پیشا صبح از خواب بیدار شدی پوشکتو عوض کردم گذاشتمت تو هال بعد رفتم واست سرلاک درست کنم یه دقیقه بعد اومدم دیدم خودتو رسوندی به tv داری سیمشو میکشی وای از دست تو عسل طلااااااااااا تا میذاریمت رو زمین تو چشم برهم زدن غلت میزن...
30 ارديبهشت 1393

روز پدر

سلام خوشگلم  پارسال روز پدر من شمارو باردار بودم سه ماهم بود واسه بابایی از طرف شما یه نامه نوشتم انداختم صندق پستمون بابایی وقتی نامه رو دیده بود کلی خوشحال شده بود ...  امسال واسه بابایی کیک درست کردم. نتونستم برم بیرون واسش چیزی بخرم خیلی برنامه ها داشتم ولی نشد...  چند وقت پیشا کالسکه تو پایین گذاشته بودم دزدیدنش ... خلاصه یه کالسکه دیگه خریدیم  واسه روز مرد میخواستم برم خرید کنم که دیدم یکی از چرخهاش پنچره  واسه همین دیگه بیخیال شدم ... یه روز قبل از روز مرد با هم رفتیم تو اشپزخونه تا واسه بابایی کیک درست کنیم شما رو گذاشتم تو کالسکه ... اولش یه کوچولو خراب کاری کردم اخه یه دستور کیک جدید ...
26 ارديبهشت 1393

روز مرد

همسر عزیزم بهزاد جان  ای تمام زندگی و هستی ام  عشق را با تو تجربه کردم وبدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد  بهترینم به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن  خوب ماندن و خوب دیدن را ارزو می کنم  روز مرد را به تو عزیزترینم تبریک می گویم  پدر شوهر عزیزم  تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی  سخاوت  سکوت  مهربانی و... بسیار سخت است ... پدر شوهر عزیزم روزتون مبارک ... ...
24 ارديبهشت 1393

4 تا 5 ماهگی

دختر نازم الان شما دقیقا 5 ماه و 5 روزتونه میخوام از کارها وشیرین بازیات واست بنویسم ... الان قشنگ بر میگردی از اینور  به اون ور میری هر چیزی بدم دستت اول کلی نگاش میکنی بعدمیخوریش  عاشق بازی کردن با نایلونی هر وقت کار دارم یه نایلون دستت میدم دیگه شما صداتون در نمیاد با صدای بلند میخندی هر وقت عطسه کنیم شما میخندی هر وقت موهامو تکون بدم غش غش میخندی  همچنان عاشق بازی کردن با دستی هر وقت بغلت کنیم کلی ذوق میکنی بابایی که میاد خونه کلی ذوق میکنی   پاهاتو میاری بالا میخوای بگیریش چند بار هم تونستی بگیری. لباستو میگیری باهاش بازی میکنی وقتی از خواب بیدار میشی کلی ذوق میکنی و میخندی با پتوت ...
19 ارديبهشت 1393

مریضی ودکتر

سلام دختر نازم عشق کوچولو چند روزی بود که حسابی مریض شده بودی اول یه دفعه تب کردی یکی دو روز تب داشتی بعد تبت اومد پایین ولی دوباره تب کردی  بعد بردیمت بیمارستان (روز تعطیل بود دکتر خودت نبود) وقتی رسیدیم بیمارستان تبت پایین اومده بود دکتر معاینه کرد گفت چیز خاصی نیست پرستار اونجا ازت کلی خوشش اومده بود بهت میگفت موش کوچولو بغلت کرده بود میگفت با مامان بابا خدافظی کن بیا با من بریم تو همینطور به من نگاه میکردی خلاصه دکتر یه شربت داد بعد خدا روشکر دیگه تب نکردی ولی دیگه غذا خیلی کم میحوردی همون یه کم هم که میخوردی بالا میاوردی مدام گریه میکردی عزیز دلم تا اینکه بردیمت پیش دکتر خودت اونم کامل معاینه کرد ازمایش گرفت بعد گفت هیچ چیز ...
19 ارديبهشت 1393

اولین خریدواولبن مریضی

دختر نازم سلام دیروز واسه اولین بار مریض شدی الهی من بمیرم واست مامانی ظهر بود که دیدم تب داری ولی زیاد نبود بعد سوپ دادم خوردی که همون موقع بالا اوردیش یکی دو ساعت بعد دیدم تبت بالا رفته واست شیاف گذاشتم. بعد از ظهر دیدم تبت پایین اومده با بابایی رفتیم بیرون واست دو سه دست لباس خریدیم مبارکت باشه مامانی اولین بار بود بعداز به دنیا اومدنت واست لباس خریدیم بیرون که بودیم اصلا حال نداشتی ما هم زود اومدیم چند تا عکس دیروز واست میزارم  اا زبونشو ببین        مامانی چرا تعجب کردی؟؟؟ غذا خوردی هر کاری کردم دور لبت تمیز نشد  نیکا جونم منو ببین کحا رو نگاه میکنی ؟؟  افرین...
12 ارديبهشت 1393

چهار ماهگی

سلام دختر نازم چندتا از عکسهای 3تا 4 ماهگی تو واست میذارم  عزیز دلممممممممم  این عروسکتو خیلی دوست داری اسمش خانوم بزیه   اولین باری که عروسکتو دو دستی گرفتی بردی بالا سرت افرین دخترنازم  قربون چشمات برم من  ای جانم فدا نشستنت مامانی   مراحل پایین اومدن  میمیرم واست عشق کوچولووو  این لباسی که تنته دوست مامان جون زحمت کشیدن راستی عزیزم پتو نارنجی و تشک های صورتی هم مامان جون وباباجون زحمت کشیدن   عاشق بازی کردن با دستی  زندگیییییییییییییییییییییی   نیکا منتظره مامانی اماده شه بریم بیرون&nbs...
9 ارديبهشت 1393