مریضی ودکتر
سلام دختر نازم
عشق کوچولو چند روزی بود که حسابی مریض شده بودی اول یه دفعه تب کردی یکی دو روز تب داشتی بعد تبت اومد پایین ولی دوباره تب کردی بعد بردیمت بیمارستان (روز تعطیل بود دکتر خودت نبود) وقتی رسیدیم بیمارستان تبت پایین اومده بود دکتر معاینه کرد گفت چیز خاصی نیست پرستار اونجا ازت کلی خوشش اومده بود بهت میگفت موش کوچولو بغلت کرده بود میگفت با مامان بابا خدافظی کن بیا با من بریم تو همینطور به من نگاه میکردی خلاصه دکتر یه شربت داد بعد خدا روشکر دیگه تب نکردی ولی دیگه غذا خیلی کم میحوردی همون یه کم هم که میخوردی بالا میاوردی مدام گریه میکردی عزیز دلم تا اینکه بردیمت پیش دکتر خودت اونم کامل معاینه کرد ازمایش گرفت بعد گفت هیچ چیز خاصی نیست یه دونه قطره داد ...دکتر دست تو گرفت که کمرتو ببینه خودت بالا اومدی دکتره کلی ذوق کرد میگفت این ورزشکار میشه اون روز واکسن هم زدی ولی خدا رو شکر تب نکردی
الان دو روزه که خدا روشکر خیلی بهتر شدی. تو این چند روز که مریض بودی حسابی لاغر شدی خیلی روزای سختی بود امیدوارم دیگه هیچ وقت مریض نشی عزیز دلم
الهی بمیرم واست مامانی که حال نداری (بیمارستان)
فدات شم مامانیییییی
لباساتو دراورده بودم که معاینه شی کلی گریه کردی بعد یه کوچولو خوابیدی اینجا
تازه بیدار شدی الهی دورت بگردم
بعد از بیمارستان رفتیم شام خوردیم شما هم خواب بودی
الهی دورت بگردم دختر قشنگم
اینحا مطب ذکتر خودته قربونت برم مامانیییییییییی
کجا رو نگاه میکنی عسل طلا