نيكا عشق مانيكا عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

دخترم هستي من

پارک جنگلی

سلام گل دخترم  دیروز عصر با بابایی رفتیم جنگل دیدیم هوا خوبه گفتیم بریم یه قدمی بزنیم شما هم یه هوای بخوری گذاشتیمت تو کالسکه و رفتیم مامانی این جنگل درست کنار خونمونه شاید حدودا 40 یا 50 قدم فاصله داره اینقدر خوشگله ... وقتی شما عسل طلا تو دلم بودی واسه خودم میرفتم قدم میزدم یه بارم یه سگ افتاد دنبالم بعد صاحبش اومد جلوشو گرفت در خونمون پره خرگوشه اینقدر خوشگلن دیگه دیروز دیدیم هوا خوبه بدو رفتیم اینجا اصلا هواش معلوم نیست میبینی افتاب افتاب بعد یه هو بارون میاد ولی من هوای اینجا رو دوست دارم اخه من سرمارو به گرما ترجیح میدم. اولش که رفتیم هوا خیلی خوب بود بعد یه هویی هوا خیلی سرد شد ما هم زود اومدیم خونه ... قربون ج...
5 خرداد 1393

این روزها...

سلام عشق کوچولوووووووووووووو  خوشگلم هر چی میگذره علاقه ام نسبت بهت بیشتر میشه و هر روز خدارو شاکرم که همچین فرشته ای بهم داده خدایا شکرت خدا جونم ممنونم... وقتی به دنیا اومدی من یه کوچولو افسردگی زایمان گرفتم ولی خدارو شکر الان خیلی خوبم و در کنار تو و بابایی احساس ارامش و خوشبختی میکنم.  این روزا بیشتر خونه بودیم وجایی خاصی نرفتیم ولی هوا خیلی خوب شده و ازاین به بعد میخوام هرروز  ببرمت بیرون  جتی شده روزی 1 ساعت. وااااااااای مامانی عاشق شعر یه روز یه اقا خرگوشه ... و یه دونه اهنگ لالایی هست که خیلی دوست داری و تا اونو نگذارم نمیخوابی ... چند روز پیش اومدم لواشک بخورم دیدم همینطور نگام میکنی گفتم حتما از پلاس...
5 خرداد 1393
1058 13 24 ادامه مطلب

ما اومدیم...

سلام خوشگلم سلام نفسم  سلام نازنازی که اینقدر بلا شدی  سلام دوستای مهربونم از همتون ممنونم واقعا خیلی با محبت هستین الان کلی نوشتم با هزار زحمت بعد نمیدونم دستم به چی خورد پاک شد ولی اشکال نداره دوباره مینویسم ... دختر نازم این روزا حسابی شیرین شدی شیرین که چه عرض کنم داری نوچ میشی  مدام در حال ذوق کردنی یا داری میخندی هزار ماشاا...  دیگه کم کم داری فوضول میشی به همه چی دست میزنی چند روز پیشا صبح از خواب بیدار شدی پوشکتو عوض کردم گذاشتمت تو هال بعد رفتم واست سرلاک درست کنم یه دقیقه بعد اومدم دیدم خودتو رسوندی به tv داری سیمشو میکشی وای از دست تو عسل طلااااااااااا تا میذاریمت رو زمین تو چشم برهم زدن غلت میزن...
30 ارديبهشت 1393

روز پدر

سلام خوشگلم  پارسال روز پدر من شمارو باردار بودم سه ماهم بود واسه بابایی از طرف شما یه نامه نوشتم انداختم صندق پستمون بابایی وقتی نامه رو دیده بود کلی خوشحال شده بود ...  امسال واسه بابایی کیک درست کردم. نتونستم برم بیرون واسش چیزی بخرم خیلی برنامه ها داشتم ولی نشد...  چند وقت پیشا کالسکه تو پایین گذاشته بودم دزدیدنش ... خلاصه یه کالسکه دیگه خریدیم  واسه روز مرد میخواستم برم خرید کنم که دیدم یکی از چرخهاش پنچره  واسه همین دیگه بیخیال شدم ... یه روز قبل از روز مرد با هم رفتیم تو اشپزخونه تا واسه بابایی کیک درست کنیم شما رو گذاشتم تو کالسکه ... اولش یه کوچولو خراب کاری کردم اخه یه دستور کیک جدید ...
26 ارديبهشت 1393

روز مرد

همسر عزیزم بهزاد جان  ای تمام زندگی و هستی ام  عشق را با تو تجربه کردم وبدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد  بهترینم به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن  خوب ماندن و خوب دیدن را ارزو می کنم  روز مرد را به تو عزیزترینم تبریک می گویم  پدر شوهر عزیزم  تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی  سخاوت  سکوت  مهربانی و... بسیار سخت است ... پدر شوهر عزیزم روزتون مبارک ... ...
24 ارديبهشت 1393