نيكا عشق مانيكا عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

دخترم هستي من

جشن تولد 1 سالگی نیکا عسلی

شنبه شب جشن تولدت رو خونه خاله ملوك گرفتيم و حسابي خوش گذشت اصلا فكر نميكردم انقدر همه چي خوب پيش بره و خوش بگذره و همه راضي باشن مهمان ها كه اصلا دلشون نميخواست برن ... جمعه روز تولدت بود و ما فرداش يعني شنبه جشن گرفتيم جمعه شب رفتيم خونه خاله ملوك و تزئين كرديم... تم تولد دختر نازم صورتي و بنفش بود ( ادم برفي وپنگوئن) خودم طرح و مدل و رنگشو انتخاب كردم و دوست گلم ارزو جون مامان درسا كوچولو زحمت طراحيشو كشيد و خيلي ممنونم ازش چون هر مدل و هر طوري كه ميخواستم با حوصله و دقت انجام ميداد شايد ي چيزو بارها رنگشو و مدلشو نپسنديدم و دوباره با دل وجون اون چيزي كه من ميخواستم رو در مياورد بازم مرررسي ارزو جون... خيلي تو اينترنت گشتم و دوست...
16 آذر 1393

تولدت مبارك قشنگ ترين اتفاق زندگيم

نيكاي من 1سالگيت مبارك عزيزم  اميدوارم 120ساله شي عزيز مامان اگه بدوني چه حسي دارم چقدر خودمو واسه اين روز اماده كردم ... خيلي خيلي خوشحالم كه تو رو دارم تو قشنگ ترين و بهترين و هيجان انگيز ترين اتفاق زندگيمي... از وقتي تو اومدي دنيا واسم ي جور ديگه شده ... 1سالگيت مبارك خوشگلم  الان يك حسي دارم كه قابل توصيف نيست كلي مطلب و چيزايي جورواجور پيدا كرده بودم روز تولدت اينجا بزارم ولي دوست داشتم خودم واست بنويسم حس و حالمو... دختر قشنگم1ساله كه من مامان شدم 1ساله كه بهزاد بابا شده 1ساله كه ما خوشبخت تر شديم 1ساله كه  روزا و شبا ي رنگ و بوي ديگه داره 1ساله كه من واقعااااا هر روز خدارو شكر ميكنم بخاطر وجودت ...
14 آذر 1393

متفرقه

سلام عزيزترينم... سلام مهربونم...سلام شيرينم... شما 11ماه 22 روزتونه ولي هنوز دندون درنياوردين يكي دو هفته پيش رفتيم دكتر واكسن زدي و دكتر گفت تا چند وقت ديگه دندون در مياري و اصلا جاي نگراني نيست قدو وزنتم عاليه بود ماشاالله... خلاصه وار درمورد اتفاقاي اين چند وقت مينويسم ي هفته پيش رفتيم تولد هليا كه تقريبا دو هفته از شما بزرگتره خوب بود خوش گذشت ولي شما كمي اذيت كردي ... اونجا خيلي كارا و شيرين بازيا انجام دادي... وقتي داشتيم ميومديم خونه تو ماشين خوابيدي و وقتي بابابهزاد شما رو كه تو كرير خواب بودي مياورد بيرون از كرير افتادي خدا خيلي رحم كرد اگه بدوني چي بر منو بابايي گذشت...خدارو شكر بخير گذشت از همون شب حالت بد شد تب كردي و غذا ...
6 آذر 1393

11ماهگيت مبارك

دخترم ١١ ماهه شد الهي قربونش بشم كمتر از ١ ماه ديگه مونده تا ١ سالگي دختر خوشگلم... هفته گذشته كلاس نرفتم اخه همش نگران شما هستم فكر ميكنم هنوز خيلي كوچولويي و احتياج بهم داري ولي هفته ٢ بار كه بيشتر نيست نميدونم چيكار كنم  11 ابان سالگرد ازدواج منو بابايي بود كه اون روز بابا بهزاد استثنا شنبه بايد ميرفت سر كارو وقتي عصر اومدخونه من تو اشپزخونه بودم وبابايي با يه دست گل  اومد پيشم و تبريك گفتو قرار شد شب واسه شام بريم رستوران ايراني مثل پارسال  ولي شب هوا خيلي سرد بود و من ترجيح دادم نريم و بابا رفت شام خريد و تو خونه خورديم... يه چيزي كه چند وقت بود ميخواستم اينجا ثبت كنم و مدام فراموش ميكردم اينه كه نيكا جونم 2 يا 3...
17 آبان 1393

کارا و غذاها

سلام عسلم سلام دوستاي مهربونم الان تا خوابي اومدم از كارات و برنامه ي روزانمون مفصل بنويسم گلم شما چند شب بود كه خيلي دير وقت ميخوابيدي ولي دیشب ساعت ٩ شام خوردي و بعد حمامت كردم كلي هم اب بازي كردي و بعد ساعت ١٠:٣٠ خوابيدي دو سه شب ساعت ١ يا١:٣٠ ميخوابيدي و صبح ساعت ١١ يا ١٢ بيدار ميشدي كه خوب خيلي بد بود... صبح حول و حوشه ساعت ٩ بيدار ميشي و دستتو ميگيري به تخت بلند ميشي بهت صبح بخير ميگم و شما هم ذوق ميكني ميخندي تا تخت خودمونو مرتب ميكنم باهات حرف ميزنم و تو سر سري ميكني ميخندي ، دالي ميكني... بعد شما رو ميزارم رو زمين و تخت تو مرتب ميكنم و تا ميزارمت زمين فرار ميكني اينقدر تند تند چهار دست و پا ميري كه خندم ميگيره، ...
5 آبان 1393
1268 12 25 ادامه مطلب