این چند وقت...
سلام عزيزترينم
اين چند روزه كه نتونستم وبلاگتو به روز كنم همش بيرون بوديم خيلي ددري شدي. هر روز بعد از ظهر بهونه ميگيري كه اگه بابايي خونه باشه با بابايي ميريم بيرون و اگه نباشه خودمون دوتا كالسكه رو برميدارم دوتايي ميريم جنگل و ميگرديم . شما هم كلي ذوق ميكني و بعد ميخوابي ...
تو اين چند وقت يكي دو بار ديگه استخر رفتيم كه متاسفانه گوشيمو خونه جا گذاشته بودم نتونستم عكسي ازت بگيرم بيشتر عكساي كه داري باگوشيم گرفتم . اخه ميدوني گوشيم هميشه دم دستمه بايد دوربينم بزارم دم دستم تا با دوربين عكس بگيرم كه عكساي بهتري داشته باشي.
الهي قربونت برم كه هر چي ميگذره شيرين تر و خواستني تر ميشي...
دیروز واسه اولين بار تونستي رو باهات وايسي اگه بدوني چه ذوقي كردم، اول رو زانوهات بعد رو پاهات ایستادی...
از غذا خوردنت بگم كه خيلي خيلييييي كم ميخوري به نظرم خيلي لاغر شدي همه ميگن شايد ميخواد دندون دراره که اينطوريه ، هر روز واست سوپ درست ميكنم كه يه كوچولو ميخوري بقيه شو بايد دور بریزم
جديدا ديگه رو پام نميخوابي هر وقت ببينم خوابت مياد با هم ميريم رو تخت من ميشينم اينقدر از سرو كولم بالا ميري و رو پتو غلت ميزني كه يه دفعه ميبينم خوابي، شبا زود تر ميخوابي يعني تا ميريم رو تخت يه كوچولو اين ور و اون ور ميري بعد ميخوابي، حدود يكي دو ماهه كه تو تخت خودت ميخوابي. تخت تو كنار تخت خودمون گذاشتم البته رو تخت ما غلت ميزني و ... و ميخوابي و وقتي خوابت برد ميذارمت تو تخت خودت، رو تخت خودمونم يه پتو نرم از اين مدل گلبافتا انداختم كه دختر نازم جاش گرم و نرم باشه...
اين ماه، ماه خيلي خوبي بود كلي خوشحال شدم بخاطر درست شدن يه كار مهم مون، قرار بود شهريور بريم تركيه كه كنسل كرديم اخه خيلي كار داريم پرزه خونه عوض كردن وسايل خونه خريدن وهزار تا كاااااااااااار، ولي قرار شد انشالله زمستون بريم و شايد ايرانم بريم حالا ببينيم چي ميشه...
ماماني ميخواستم در مورد ماه رمضان واست بنويسم كه نشد، امسال اولين ماه رمضاني بود كه پيشمون بودي هر چند كه اينجا اصلا حس نميشه و معلوم نيست خيلي دوست دارم كه حتما ماه رمضان و ماه محرم و همينطور عيد نوروز بريم ايران كه حال و هوا رو ببيني و درك كني و اشنا بشي...
راستی دختر نازم این ماه رفتیم سفارت ایران و شناسنامه ات رو گرفتیم
امروز 4/8/2014
13 مرداد 1393
وقتی حوصلت سر میره...
چند روز پیشا حوصلت سر رفته بود بارون میومد نمبتونستیم بیرون بریم . هر وقت میبردمت کنار پنجره اروم میشدی الهی بمییییییییییییییییییییییییرم
در حال اومدن به اشپزخونه
رفتن به جنگل مادر و دختری
الهی من دورت بگردم با این نگاه کردنت
یه کم که گذشت دیدم نیکا خانوووووووووووووووووووووووم خوابه
کنار اب میچسبه خواب؟؟؟
یه روز رو تخت دار کشیده بودم و شما هم تو تخت خودت بودی که دیدم اینجوری خوابت برده
قربون اون خندیدنت مامانیییییییییییییی
اینجا میخواستیم بریم یه دور بزنیم/ اومدم پوشکت رو عوض کنم که...
قربون اون قد و قوارت عزیز دلمممممممممممممممم
فدای نشستنت
اولین بار که ایستادی
خاله مهتاب گفت بیا skype نیکا رو ببینم که همون جا بود واسه اولین بار ایستادی اینقدر خاله مهتاب ذوق کرد
داشتم این پست رو میذاشتم که بد ارومی کردی بردم بخوابونمت این عکسها هم واسه همین الانه
جون دلممممممممممممممم
از رو پام داری رد میشی که بری سراغ پاتختی
عینک رو میخوای بر داری...
و بالاخره
اینم اولین کالسکه ای که واست خریدیم و متاسفانه دزدیدنش