روزهای اخر تابستان
سلام عسلم
چند روز بود كه سرما خورده بودي و البته هنوز ادامه داره، دكتر رفتيم واسه سرفه يه شربت داد كه واقعا معجزه كرد الان خداروشكر ديگه سرفه نميكني ولي ابريزش بيني همچنان ادامه داره، اميدوارم زودتر خوب شي
دفعه پيش كه رفته بوديم دكتر، دكتر شك كرده بود شايد اسم داشته باشي ولي بابايي به من نگفته بود كه ناراحت نشم، اين سري كه رفتيم دكتر گفت سرما خوردي و اسم اصلا نداري خداروووووووو شكر
دكتر ميگفت وقتي سرما ميخوري تا ٣ روز سرما تو بيني هست بعد به سمت گلو ميره و يك هفته تا دو هفته طول ميكشه كه از بدن بيرون بره . البته همه همینطورن نه فقط تو عسل خانوم...
هفته پيش پنجشنبه كه كلاس داشتم شما پيش بابايي موندي ، من صبح زود بيدار شدم كلي به بابا بهزاد سفارش شمارو كردم و رفتم كلاس هزار بار سر كلاس به بابايي پيام دادم كه چيكار ميكني و هر بار بابايي ميگفت نيكا خوبه داره بازي ميكنه تو حواستو به درس بده، به بابايي ميگفتم ازش عكس بگير واسم بفرست...
ساعت ١١ بود كه به بابايي زنگ زدم كه حالت تورو بپرسم گفتم نيكا خوبه؟ گفت اره اومديم دد اينقدر گفت دد دد دد اوردمش بيرون
الهي دورت بگردم شيرين زبونم
ديگه با بابا بهزاد كلي با ماشين گشته بودين و ساعت ١ دوباره زنگ زدم گفتم كجاين؟ نيكا خوبه؟ بابايي هم گفت اره دم كلاسيم
حالا من داشتم پرپر ميزدم زود تر بپرم بيرون بيام پيشت كه معلمه منو گرفته به حرف واي يعني وقتي گفت برو نفهميدم پجوري خودمو رسوندم به در ورودي، كه وقتي هم رسيدم ديدم خبري ازتون نيست زنگ زدم بابايي گفت ما اومديم فلان جا ( باركينك lidi)بيا اونجا داشتم ميومدم كه ديدم بابايي با شما كه تو كالسكه اي دارين مياين تو كالسكه هم بر عكس خوابيده بودي
همينطور ميخنديدي، واي اگه بدوني چي پوشيده بودي لباس برعكس به جايي اينكه دگمه هاش جلوش باشه پشت بوداينقدر خنديدم ولي اصلا ضايع نبود، ديگه بابايي بايد ميرفت سر كار و من وشما هم اومديم خونه
خاله مزده بهت ميكه توت فرنگي يه بار من گفتم تربچه كلي دعوام كرد ميگفت نيكا مثل توت فرنگي ميمونه عكسشو به هر كي نشون ميدم ميگه توت فرنگي
تشریف بیارید ادامه مطلب...
شب اولی که سرما خورده بودی
تو مطب دکتر الهی بمیرم اصلا حال نداشتی
اولین روروک که پسش دادیم
سرما خورره بودی حمام رو پر بخار کردم ویه حمام حسابی دادمت تو خمام هم لباس تنت کردم
اینحا تازه از خمام اومدی و بلافاصله که گذاشتمت رو پام خوابیدی و تا صبح راحت خوابیدی
صبح وقتی از خواب بیدار شدم با این صحنه مواجه شدم عزیزززززززززززززززززززززززززم
وقتای که تو خواب خودت شیشه شیرت میگیری
دستت همش به میز tv هست البته الان دیگه وایمیستی
دخملی اومده با مامانش مدلا رو ببینه
قربون اون خنده هات عسلمممممممممممم
اینجا صورت تو شسته بودم
در حال فضولی
ای جونه دل
کجا رفتی عسل طلا؟
بابایی امتحان داشت و شما...
الهی قربون اون خنده هات شیرینم
اینم روروک جدید
وااااااااااااااای این عکست خیلی بامزست
اینم دیشب که کلی خودتو واسم لوس میکردی
عشقی به خدا
و اما عکسای که با مامانش میره کلاس
این مال دومین باره که میرفتیم کلاس
اینجا منتظری تا پرستارت بهت صبحانه بده . الهی ببین چه خوابالوه
الهی من دورت بگردم
قربونه اون دستات بشم که اینطوری گذاشتی
اینا هم واسه امروزه
امروز صبح قبل از اینکه بریم صبحانتو دادم و بعد رفتبم و بخاطر همین امروز خیلی خوب بودی
الهی من قربونت بشم
وسط کلاس اومدم بهت سر زدم که دیدم قشنگ نشستی داری بازی میکنی و تا منو دیدی کلی خندیدی
الهی که من واست بمیرم دختر خوشگلمممممممممممممم
دفعه بعد که اومدم بهت سر بزنم دیدم تو بغل مربیت خوابیدی
دختر نازم خیلی خیلیییییییییییییییی دوستت دارم تو تمام دنیامییییییییییییییییییییییییییی