خرید کردن با نیکا عسلی
گل دخترم، دو روز پيش بعد از ظهر با زهره جون( همكلاسي بابايي ) رفتيم خريد
با هم قرار گذاشتيم بريم يه فروشگاه( prlmark ) ساعت 2.30 ناهار شمارو دادم ( سوپ )خدا رو شکر بدونه اذيت همشو خوردي نوش جونت اماده شدیم... بابايي تا يه مسيري بردمون تا (turmstr ) بعد من و شما سوار مترو ubahn شديم رفتيم walter ساعت ٤ با خاله زهره قرار داشتيم ...
خلاصه تو مترو خيلي خوب بودي همينطور تو كالسكه بودي و اطراف رو نگاه ميكردي راستي گلم اولين يار بود كه فقط خودمون دوتا با مترو رفتيم اخه هميشه با ماشين ميريم يا از وقتی به دنیا اومدی بابایی با هامون بوده ... جونم برات بگه اولش خوب بودي ويعد خوابت گرفت يه كوچولو بد ارومي كردي ولي بعد خوابيدي خلاصه خريد كرديم و شوهر خاله زهره اومد كلي باهات بازي كرد . رفتيم شام خورديم راستي تو اين مدت كه اومديم بيرون بابايي خونه بود بعد از غذا خوردن با مترو اومديم تا turmstr و از اونجا هم سوار بوس شديم اومديم خونه
تو اتوبوس بگم كه اصلا تو كالسكه نموندي بغلت كردم نشستيم و شما هم ميخواستي ميله جلو رو بگيري ... برگشتني هوا سرد شده بود تو اتوبوس لباس تنت كردم ، از بوس كه پياده شديم داشتم به بابايي زنك ميزدم كه بياد پايين كمكم كه ديدم بابايي از پشت سر ترسوندم ...
بعد بابايي بغلت كرد و...
نيكا جونم چند روز ديگه تولد باباييه نميدونم چيكار كنم و چي بخرم، كلي برنامه داشتم كه بهم خورد، چند روز پيشا با خاله ملوك هماهنك كردم كه تو رستوران حافظ ( رستوران ايراني) واسه بابايي تولد بگيرم و سوپرايزش كنم يعني اينكه دوستامونو دعوت كنم فلان ساعت بعد من با بابايي بريم اونجا يه دفعه غافلكير شه خلاصه همه كارارو كرديم غذا و كيك سفارش داديم ولي اصلا يادم نبود كه تعطيلاته وقتي زنك زدم مهمونامونو دعوت كنم بيشترياشو ن مسافرت بودن و يا داشتن ميرفتن بخاطر همين كنسل كردم
تو مترو موقع رفتن
الهی قربونت برم که خودتو لوس کردی
اصلا نمیموندی ببین
قربونت برم من زندگیممممممممممم
داشتی دیگه میرفتی
دیگه رضایت دادی شیر بخوری بخوابی
فدات شم منننننننننننننننننننننننننننننننن
وقتی خوابیدی دیگه با خیال راحت خرید کردم و وقتی که بیدار شدی اصلا اذیت نکردی مامانی
تو ایستگاه اتوبوس در راه بازگشت به خونه
8 ماه و 2 روز