کلاس مامان / خونه / فوتبال ایران و بوسنی
سلام دختر نازمسلام دوستاي مهربونم
گفته بودم خونمونو ميخوايم عوض كنيم و دنبال خونه بزرگتر ميگرديم بالاخره پيدا كرديم چند روز پيشا با بابايي رفتيم ديديم نزديك همين خونمونه و از اين بابت خيلي خوبه اخه من اينجارو خيلي دوست دارم ...
امروز قرار بود با بابايي بريم واسه بستن قرار داد يه سري چيز ميز ، خلاصه بابايي ساعت يه ربع به ٤ اومد دنبالمون رفتيم، هوا خيلي سرد بود و بارون ميومد، لباس گرم تن شما كردمو رفتيم پايين تا بابايي بياد دقيقا ١ دقيقا بعد بابايي اومد...
ديگه تا بابايي داشت قرار داد وسايلارو ميبست من هم دوباره خونه رو نگاه كردم خونه خوبيه همه جا پاركته فقط اتاق شما موكته، يه بالكن خيلي خوشگلم داره كه ويوش خيلي قشنگه ...
بعدشم زود اومديم خونه ، بابايي يه نيم ساعتي باهات بازي كرد بعدم رفت سر كار و شما هم خوابيدي الان كه دارم مينويسم شما كنارم خوابي، حول وحوش ٤٠ دقيقه ديكه بازي ايران و بوسنيه چقدر بده بابايي نيست فوتبال با بابايي خيلي كيف ميده نگا كني اخه كلي سرو صدا ميكنه كيف ميده... واي خيلي استرس بازي رو دارم اميد وارم ببريم خدايا خودت كمك كن...
هر چي از خوشمزگيات بگم كمه خيلي خيلييييييي شيرين شدي يعني دوست دارم درسته بخورمت بعضي شبا نصف شب بيدار ميشي كلي ميخندي و خودتو واسه بابايي لوس ميكني بعدم خودت ميخوابي واااااااي اون موقع ها منو بابايي خيلي جلو خودمونو ميگيريم كه نخوريمت
قربون اون دست رو دست گذاشتنت
اینجا اماده شدی منتظر بابایی هستی...
فدای جفتتون بشم مننننننننننننن
عاشق این عکسم(تو اسانسور)
لپاشو ببین قربونت برم من عسلممممممممم
هر کاری کردم نگاه دوربین کنی بی فایده بود( داریم سوار ماشین میشیم برگردیم)
الهی قربون اوم صورت مثل ماهت شم مامانییییییییییی
اینحا بابایی داشت میرفت بیرون هرچی عکس میگرفتم تار میشد اخه اینقدر تکون میخوری ... این یکی شانسی خوب شد...
وقتی بازی ایران و بوسنی نگاه میکردیم وحشتناک بارون میومد این عکسا از پنجره اتاق خوابه...
این عکسا هم موقع بازی ایران و بوسنیه...
الهی قربون خندیدنات
ای جونممممممممممممممممممممم
چجوری نگام میکنی...
ببین مامانی یه دقیقه نمیشینی
عزيزم اينارو (بالا)ديروز نوشتم ...
امروز : دخترم بازي ايران و بوسني ما باختيم خيلي ناراحت شدم ولش كن هيچي نگم بهتره...
امروز اولين جلسه كلاس ورزش من بود ( براي بعد از زايمان براي كوچيك شدن شكم و...) عزيزم هفته يك بار١٠ جلسه بايد برم ...
بابايي ظهر اومد دنبالمون قرار يود بابايي تو رو اونجا نگه داره تا من برم ورزش ولي تا رفتيم ديديم كه گفتن ني ني میتونه پيش مامانش بمونه شما میتونین برين خلاصه تا رفتيم يه خانمه با يه ني ني بود و يه ماما بود كه ورزشا رو باهامون كار ميكرد كلا ٣ تا خانم بوديم و يه ماما خيلي خوب بود شما اروم كنارم بودي اصلااااااااا اذيت نكردي ولي يكي از ني نيا خيلي اذيت كرد طفلي مامانش نتونست درست ورزش كنه خلاصه روي هم رفته عالي بود ماما هم خيلي مهربونو با حوصله بود. وقتي كلاس تموم شد زنك زدم بابايي اومد دنبالمون... وقتي رسيديم جلوي خونه كالسكه رو برداشتم با هم رفتيم يه دوري زديم بعد زود اومديم خونه... تا رسیدیم خونه بهت میوه دادم که یجا بالا اوردیش... دیگه بعد لالا کردی...
اینجا منتظریم بابایی بیاد دنبالمون بریم کلاس
اینجا تو کلاسه نتونستم عکس بگیرم اخه یادم رفت اینم اخر کلاس گرفتم کلی وسایل بازی داشت...
ببین چه جوری نگاه نی نیه میکنی
عزیزم ماما و همه اونایی که تو کلاس بودن کلی ازت خوششون اومده بود همش میگفتن چقدر شیرینه...
اینجا منتظریم بابایی بیاد دنبالمون
منتظر بابایی که بودیم دو تا خانوم رد میشدن خیلی ازت خوششون اومده بود میگفتن فروشیه؟ ما میخوایم...
میگفتن واااااای لاکشو ببین دیگه تا بابابی بیاد حسابی ذوقت کردن... اینجا بابایی رسید
اینم عکسای بعد از کلاس که رفتیم دور زدیم...
هواش اصلا معلوم نیست یه دفعه اینقدر سرد شذ
الهی من قربونت بشم که ذوق کرده بودی
بیچاره خانوم بزی که همش داری میخوریش...
بسه مامانیییییییی ولش کن...
افرین دختر نازمممممممممممم
خیلی خوابم میاد در مورد کارای شیرینت بعد واست مینویسم
دوستت دارم زندگیییییییییییییی